|
شنبه 30 مهر 1390برچسب:آرزو, انسان,اخلاق,اجتماع, شکیبایی,امید, ثروت, جوانی, تملق, حقیقت,اندیشه,,,, :: 7:53 :: نويسنده : شیوا
آرزو، امید اجتماع آیا همه برادر نیستیم؟ نوع بشر باید خود را برادر همدیگر بدانند. اخلاق من همیشه میل دارم از اشخاص نجیب پیروی کرده و از آنان چیز بیاموزم. شکیبایی موفقیتهایی که نصیب بشر شده عموما در سایه تحمل و بردباری بوده است. انسان آیا میدانید که انسان چیست؟ آیا نسب و زیبایی و خوش اندامیو سخنگویی و مردانگی و دانشوری و بزرگ منشی و فضیلت و جوانی و کَرم و چیزهای دیگری از این قبیل، نمک و چاشنی یک انسان نیستند؟ ثروت هرکس فقیر و قانع باشد ثروتمند است. اندیشه ای فتنه و فساد تو چه زود در اندیشه مردان نومید رخنه میکنی. تملق تملق خوراک ابلهان است. جوانی جوانی جرعه ای است فرح انگیز ولی حیف که به پیری آمیخته میشود. حقیقت آنچه را داریم و از آن لذت میبریم چندان که باید ارزش نمینهیم و قدر آن را نمیشناسیم و چون از دست برود به ارزش آن پی میبریم، در این هنگام است که به این حقیقت متوجه میشویم تا مالک چیزی هستیم از مالکیت خود بی خبریم.
روزی روزگاری شیطان به فکر سفر افتاد. با خود عهد کرد تازمانی که
انسانی نیابد که بتواند او را به حیرت وا دارد، از این سفر بر نگردد. نیم دو جین روح را در خورجین ریخت. نان جویی بر داشت و به راه افتاد. رفت و رفت و رفت. هزاران فرسنگ راه رفت تا اینکه تردید در دلش جوانه بست که شاید تصمیم غلطی گرفته باشد. در هیچ کدام از جاده های دنیا به هیچ بنده ای که .... توجه او را جلب کند ویا حتی کنجکاوی او را بر انگیزد، بر نخورد. دیگر داشت خسته می شد. تصمیم گرفت به مکان مقدسی سر بزند؛ ولی حتی آنجا هم، که همیشه مبارزه ای ریشه دار از زمانهای دور، علیه او جریان داشت، هیچ چیز نتوانست حیرت زده اش کند. دلسرد و نا امید و افسرده در سایه درختی ایستاده بود که رهگذری گرما زده با کیفی بر دوش کنار او ایستاد. کمی که استراحت کرد خواست به رفتنش ادامه دهد. مرد قبل از اینکه به راه خود ادامه دهد، به او گفت:"تو شیطان هستی!"
ادامه مطلب ... |